چرا والدین و کودکان بزرگسال باید مرزها را حفظ کنند؟
چرا والدین و کودکان بزرگسال باید مرزها را حفظ کنند؟
Blog Article
در مورد دو روند در روابط بین کودکان بزرگسال و والدینشان سر و صدای زیادی وجود دارد. یکی، که با هشدار مواجه شد، گزارش های افزایش سطح بیگانگی خانوادگی، به ویژه بین پسران و پدران بالغ، بلکه بین دختران و مادران است، در حالی که دیگری، افزایش مشارکت والدین در زندگی فرزندان بزرگسال خود (و نوه ها) است. به نظر می رسد منعکس کننده یک روند است. این دو در یک نگاه متناقض به نظر می رسند، اما، همانطور که در مورد آن فکر کردم، شاید اینطور نباشد. این موضوع با داستانی از نیویورک تایمز که از بخش سبک گرفته شده بود، تأکید کرد که ارزش به اشتراک گذاری دارد.
برای ارتباط با روانشناس مرد در تهران اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان از این قرار است که مادری 68 ساله که تنها فرزندش، یک پسر نامزد است اما در جای دیگری زندگی می کند، به پسرش خانه اش را پیشنهاد می کند به این امید که این زوج برای زندگی در آنجا بیایند و خانواده ای را در حومه شهر تشکیل دهند. او زندگی می کند آنها در حال حاضر در یک شهر زندگی می کنند. پسر هیجانزده میشود و وقتی مادرش را میبینند، نقشههایی را برای خراب کردن خانه قدیمی و ساختن خانهای جدید در زمینی بزرگ به اشتراک میگذارند. مادر بازی است و می افزاید شاید برایش مهمانسرا یا آپارتمان مادرشوهر بسازند. پسر قاطعانه است. آنها قصد ندارند واقعاً با او زندگی کنند. نیازی به گفتن نیست که مادر ویران شده است و اکنون احساس می کند که بدون هیچ چیز از خانه اش بیرون رانده شده است.
برایم جالب است که به جای اینکه این موضوع را به ناسپاسی فرزندی یا شعار قدیمی «هیچ کار نیکی بدون مجازات نمیماند» به زبان بیاورم، همچنین واضح است که مادر باید روشن میکرد که «هدیه» او حداقل در ذهنش یک quid pro quo ، یا رشتههای پیوست شده است. او این کار را نکرد. و اگرچه ممکن است در ظاهر "ناسپاس" به نظر برسد، من نمی توانم زوج جوانی را که زندگی را شروع کرده اند سرزنش کنم که نمی خواهند مادر/مادر شوهرشان به معنای واقعی کلمه در محل باشد.
من فکر می کنم موقعیت هایی مانند این - که در آن انتظارات یا حتی شرایطی که به نظر می رسد یک هدیه است - به دلیل افزایش مشارکت والدین در زندگی کودکان بزرگسال با فراوانی بیشتری اتفاق می افتد و، بله، ممکن است علت افزایش تنش و گاهی اوقات باشد. بیگانگی (برای مقاله من در مورد منابع تنش بین کودکان بزرگسال و والدین، به اینجا بروید. )
حفظ مرزها و شفافیت
دیدن اینکه چگونه حفظ مرزها می تواند به سرعت مشکل ساز شود، زمانی که والدین برای انجام وظیفه فراخوانده می شوند، دشوار نیست . چنین نگهداری می تواند تحت اللفظی باشد، همانطور که در مورد یکی از خوانندگان من، آلیشیا، 43 ساله، تک فرزند، ملکی، و مادر سه فرزند، و مادر خودش، دورا، 74 ساله، بیوه بود. دورا مکرراً از بچه های آلیشیا وقتی کار می کند نگهداری می کند و گاهی آنها را از مدرسه می برد و با کشتی به بازی ها و کلاس های بعد از مدرسه می برد. در آخر هفتهها، رانندگی بدون اطلاع مادرش توسط آلیشیا با بچهها غیرعادی نیست، زیرا او کارهای زیادی برای انجام دادن دارد و بدون بچهها راحتتر است.
باشه پس تو بگو اما، اخیرا، زمانی که دورا در یک روز یکشنبه بدون تماس قبلی از خانه آلیشیا رفت، درگیری شدیدی رخ داد. همانطور که اتفاق می افتد، آلیسیا مهمان داشت. آلیشیا به پشت بام برخورد کرد و گفت که حق حفظ حریم خصوصی خود را دارد. اما در مورد رها کردن مادرش چطور؟ او گفت: «اوه، این متفاوت است. مامان هیچوقت هیچ اتفاقی نمیفته اینطور نیست که من چیزی را قطع کنم.»
اما واقعیت این است که موضوع این نیست. حفظ مرزها باید یک راه دو طرفه باشد، زیرا، بله، بزرگسالان - حتی اگر والدین کودکان بزرگسالی باشند و به نظر میرسد که اتفاقات کمی در این زمینه وجود دارد - از حق حفظ حریم خصوصی برخوردارند. شما نمی توانید قوانینی را بر شخص دیگری تحمیل کنید که مایل به زندگی با آن نباشید.
توجه به مرزهای مهم
این موارد هم برای والدین و هم برای کودکان بزرگسال اعمال می شود. برخی از آنها بیشتر از طرف دیگر توسط یک طرف نقض می شوند، اما این موضوع نیست.
به قوانین خانه توجه داشته باشید، حتی اگر مراقب باشید : شیوه های فرزندپروری یک زمینه برای اختلاف نظر هستند - بله، اغلب یک شکاف بین نسلی وجود دارد - و یک مرزی که واقعاً باید رعایت شود قوانین خانه فرزند بزرگسال شما است. هیچ اما و اگری در این مورد وجود ندارد، حتی اگر مطمئن باشید که حق با شماست. اگر صادقانه معتقدید که دختر یا پسرتان طوری تربیت میکند که ممکن است به فرزندانش آسیب برساند، به روشی سنجیده صحبت کنید، اما آماده باشید. این وثیقه شما نیست.
در صورت هدیه دادن یا قرض دادن، شرایط را واضح بیان کنید: پول یک شمارنده نمادین و البته منشأ انسجام و تنش در خانواده ها است. داستان نیویورک تایمز که در ابتدا بیان کردم، مواردی را خلاصه می کند، اما چیزهای بیشتری وجود دارد. اگر هدیه می دهید، مشخص کنید که آیا انتظار بازگشت دارید یا خیر و در لحظه ای که هدیه را اعلام می کنید، چه بازگشتی دارید. وقتی واقعا هدیه را انجام می دهید تکرار کنید تا احتمال سوء تفاهم وجود نداشته باشد. اگر وام میدهید، شرایط را متبلور کنید، آن را به صورت مکتوب بنویسید و از همه بخواهید امضا کنند. خشن به نظر می رسد، اما فقط هوشمندانه است.
اگر شما والدین هستید، طرفداری به دلایلی نقطه عطف باقی می ماند: حداقل به طور حکایتی، یکی از دلایل اصلی تنش و بیگانگی در میان کودکان بزرگسال همچنان طرفداری یا، در تجسم روان شناختی جذاب آن، درمان متفاوت والدین یا PDT است. بله، آنقدر مورد مطالعه قرار گرفته است که دارای مخفف است. اگر به طور فعال در زندگی بیش از یک کودک بزرگسال مشارکت دارید، مطمئن شوید که تلاش شما یکسان است. این به ویژه در مورد درمان نوه ها صادق است. هنگامی که کودکان بزرگسال از هم جدا می شوند، رایج ترین داستان "نی آخر" شامل این است که چگونه برخی از نوه ها نسبت به دیگران مورد لطف قرار می گیرند، به خصوص وقتی صحبت از هدایا و پذیرایی به میان می آید، که عملاً تکرار آنچه کودک بزرگسال تجربه کرده است و معمولاً والدین از آنها برخوردار است. تصدیق نکردم
Report this page